فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

خبر خبر

سلام دوست جونای فرهام جون . بلاخره وقت کردیم و عکسای پسر گلمونو آماده کردیم و الان در قسمت (از نوزادی تا یک سالگی) آماده است تا شما دوستای عزیزمون ببینید و یادگاریاتون برامون بزارید .خوشحال میشیم اگر خبری از خودتون بهمون بدید . دوستون داریم .  ...
22 دی 1390

از نوزادي تا يك سالگي

خنده هات ،گریه هات ،شیطتنتات ،همه و همه برامون جالب بود .روزهاي خوب و قشنگي رو پشت سر گذاشيم ،تجربيات زيادي كسب كرديم ،اتفاقات جالبی رو پشت سر گذاشتيم .حالا تصميم گرفتيم كه يه دوري به يك سال پيش بزنيم و خاطراتمون را تازه كنيم . پسر گلم فرهام جون امیدوارم که همیشه در تمام مراحل زندگیت شاد و پیروز باشی عزیز دل مامان و بابا .   يكسري عكس از دوران نوزادي تا يك سالگي رو گذاشتيم تا تجديد خاطره ي باشد .   بلاخره وقت کردیم و عکسای فرهام جونم آماده شد .                                پسر گ...
22 دی 1390

امان از دست این پسر

سلام ،سلام به همه دوستای خوبمون که میان به وبلاگ ما سر می زنن و از حال ما با خبر میشن و یه خبری هم از خودشون برامون میزارن و مارو خوشحال می کنن . تو این چند وقت پسر طلا خیلی شده بلا .آره یه چند وقتیه که این گل پسر ،آقا فرهام هر وقت عکس خودشو میبینه به خودش میگه طلا من و بابا هم دلمون برای این حرف زدنش غش میره .راستی یه چند تا کلمه دیگه هم یاد گرفته ،هر وقت تشویقش میکنیم و براش دست میزنیم و میگیم آفرین ،پسر طلا هم میگه آبلین. علاقش به آهنگ و موسیقی هم خیلی زیاد شده هم با دستش و هم با پاهاش آهنگ میزنه   و خودشو حسابی تشویق میکنه و با شنیدن هر آهنگ شاد پا میشه و میرقصه . چند روز پيش هم فرهام جون با باباش رفتن تو اتاقش و تفنگشو برداش...
15 دی 1390

نقاش كوچولو

فرهام جون به نقاشي خيلي علاقه نشان ميده و از يازده ماهگي مداد و دفتر به دستش داديم و از اون موقع شروع كرده به نقاشي . و هر وقتم دفترو مداد رنگياتو ميخواي ميگي چش چش و ما متوجه ميشيم كه آقا فرهام وسايل نقاشيشو ميخواد .الانا كه پسرگلم تسلطش تو مداد نگه داشتنم كه بيشتر شده و علاقش شديدتر خيلي دوست داره رو در و ديوار خانه نقاشي كنه... فرهام جون به نقاشي خيلي علاقه نشان ميده و از يازده ماهگي مداد و دفتر به دستش داديم و از اون موقع شروع كرده به نقاشي .و هر وقتم دفترو مداد رنگياتو ميخواي ميگي چش چش و ما متوجه ميشيم كه آقا فرهام وسايل نقاشيشو ميخواد .الانا كه پسر گلم  تسلطش تو مداد نگه داشتنم كه بيشتر شده و علاقش شديدتر خيلي دوست داره رو در و ...
5 دی 1390

پسرم بزرگ شده

قوربونت برم عزيز دلمممممممممم . ماشالله چند وقتي كه هر چي بهت ميگيم همه چيزو متوجه ميشي و هر كاري كه بهت بگيم برامون انجام ميدي .بپر بغل بابا ،كنترل تلويزيون رو برامون مياري ،كيف مامانو مياري ،اسباب بازياتو همشونو با اسماشون ميدوني و هر كدومو كه بهت بگيم مياري ،بوق ماشينتو همچين ميزني كه انگار عروسي خودته ايشالله عزيزم ،هر ميوه اي رو كه بهت بگيم بده ميدي و ... هزار هزار ماشالله به پسرم كه همه چيزو متوجه ميشه و به مامان و باباش با اين كاراش انرژي ميده اونم از دوهزار واتش ولي خدايش بيشتراز اينا انرژي ميده .امروزم از صبح كلمه ( بله)رو داشتم  بهت ياد ميدادم و تو فقط مثل هميشه بهم نگاه ميكردي و تو حافظت نگه...
5 دی 1390

چله (شب یلدا)

  یلدا طولانی ترین شب سال بر شما مبارک . یلدا ست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست. فرهام جان شب یلدات مبارک .   ...
1 دی 1390

تولد بابای فرهام

        همیشه برقرار باش تا بی قرار نباشی چرا که در تمام لحظه‌های سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهمان هستی دوستت داریم و سالروز تولدت را تبریک می‌گویم .   امروز ٢٨ آذر ٩٠ تولد همسر عزیزم ،بابای فرهام جون بود .روز خوبی رو با دوستامون سپری کردیم .                              آرزوی سلامتی و تندرستی برای همسر عزیز و مهربانم دارم .        همسر عزیزم ،بابای خوب و مهربانم تولدت مبارک.   &nbs...
29 آذر 1390

دندان

        شب که میشه وقت خواب             دندون و مسواک بکن با حوله تمیزت                            دست و روت پاک بکن صبح که می شه با شادی            بلند شو از رختخواب یک کمی لی لی بکن                  برو سر شیر آب دست و رویت را بشوی   &nbs...
25 آذر 1390

امان از درد دندان

تو اين چند هفته حسابي سرگرم در آوردن چنتاي ديگه ،از دندونام بودم .تا اونجاي كه تونستم مامانم اذيت كردم ،خوب چيكار كنم دندون در آوردنم سخته ديگهههههههههههههههههههههههههه . خلاصه جاي دندونام سفيد شد و در حال در آوردن دندونام هستم . فرهام جون پسر گل مامان و بابا ،تا دوندون در بياره كارهاي زياد ديگه اي هم انجام ميده .به مامانش تو سفره پهن كردن كمك مي كنه ،قاشقارو ميبره (وسط راهم يه تمرين آهنگم ميكنه ،دو سه بار به هم ميزنه ،زمين ميندازه و... تا ببينه چه صداهاي قشنگي ازشون در مياد )و تا اونجاي كه بتونه و مشكلي نباشه به مامانش كمك مي كنه .موقع غذا خوردنم پسر گلم ميخواد كه مستقل عمل كنه اجازه نميده كسي بهش غذا بده .بعد از انجام يك عمليات سنگين خرا...
22 آذر 1390