تا الان می گفتی ( پیشک ) که همان پوشک خودمون هست رو ببندیم و راضی نمی شدی که از پوشک جدا بشی .ولی من و بابا آنقدر در مورد جایزه گرفتن با شما صحبت کردیم که اگر پوشک نبندی برات جایزه می گیریم .فردای اون روز که از خواب بیدار شدی گفتی مامان من بُزوگ ،دیگه پیشک نبندیم من مرد شدم . من هم با تعجب و خوشحالی گفتم آفرین پسرم شما دیگه مرد شدی ،بزرگ شدی تا ظهر تمام کارا خیلی خوب پیش رفت ولی دیگه راسنش هم من خسته شدم هم خودت ،و هم می ترسیدم سرما بخوری از بس که تند تن رفتیم دستشویی اینبار خودت گفتی عیبی نداله آقای دُِِکتر گفته پوشک ببند یه کوچولو من هم که بخاطر سردی هوا می ترسیدم سرما بخوری، باز پوشک بستی ولی به این شرط که دستشویی داشتی ...