فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

گل پسر

1391/10/21 22:42
662 بازدید
اشتراک گذاری

گل گلدون ! سلام                  غنچه خندون ! سلام 

   نمک نمکدون ! سلام                   قند تو قندون ! سلام

 آی گل پونه ! سلام                  یکی یدونه ! سلام

عزیز دوردونه ! سلام               چراغ خونه ! سلام

 

سلام عزیز دلم ،ببخشید دیگه دیر آمدم همش تقصیر خودت ،آخه ماشاء الله هزار ماشاء الله آنقدر شیطون شدی که نمیزاری مامان به هیچ کاری برسه نمیدونم از دست تو گل پسر چیکار کنم .کلی حرف و خاطره از شما دارم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم اما تصمیم گرفتم که هر چی یادم و میتونم برات بنویسم .

تو این چند وقت ماشاء الله خیلی پیشرفت کردی و پیشرفتتم هزار ماشاء الله خیلی خوبه الان توی سه چهار روز که شروع به خواندن و کار کردن با ( بن بن بن ) کردیم می تونی شش تا از کلمات رو خوب بخونی و کاملا یاد گرفتی .شمارش اعداد فارسی رو هم از یک تا ده بلدی و انگلیسی هم داری یاد می گیری .رنگها رو هم یاد گرفتی و برای هر کدام از رنگها یه مثال هم می زنی .مثلا رنگ ناینجی رو میگی مثل پُتقال (که همان پرتقالِ) و یا سبز رو هم میگی مثل خیار که خیلی هم دوست داری و اولین میوه ای رو که همیشه بر میداری و مقدم بر میوه های دیگه هست خیار .و یا قرمز رو هم میگی مثل سیب ،انار و ...

خیلی زیاد دوست داری صحبت کنی، همیشه توی جمع صحبت میکنی ،به تکرار صحبتا هم علاقه داری یعنی  هر کسی هر صحبتی کنه تمام حرفهای طرف مقابلت رو هم ،شما از اول دوبله می کنی البته به زبان شیرین خودت .

از تقلید صدا هم خوشت میاد ،ادای پیر مردارو در میاری یه عصا می گیری دستت به همراه صدای که انگار پیرمردی داره صحبت می کنه و مثل پیرمردا دولا دولا راه میری . به عصا علاقه داری آنقدر برات از این اسباب بازیهای که روی زمین می کشی و عصا دارن خریدم که تمام قطعه پاینشون به امان خدا ول شدن و فقط شما عصا و یا دسته آنها رو بر میداری و خیلی بازی ها با اون دسته که خودت میگی عصا انجام میدی .

هر کسی برات هدیه ای بخره حتما به خاطر میسپاری که چه کسی برات چی خریده و به همه اعلام می کنی که مثلا این اسباب بازی رو دایی ،عمو و ... خریده و اما هر چیزی که ساسان پسر عموی عزیزت برات میخره و هیچ کس هم حق نداره به اون حرفی بزنه چون با کتک شما مواجه میشه خیلیبه ساسان علاقه داری .چند وقت پیش سولماز برات لباس خریده بود اما به همه می گفتی ساسان خریده هر چی بهت گفتیم سولماز خریده می گفتی ( نه ساسان من خَید ) اما نمی دونیم که چرا در این مورد حساسیت شدیدی نشان دادی .

به مدرسه رفتن و به کتاب خوندن هم خیلی علاقه داری همش میگی :

(مامان من بی بَر مَدسه . من چی جول دَس بخون )
حرف زدنتم عین ( برره ای ) میگی (من خیلی خواب داش .من خستیه .من خیلی تو دوس داشت و... )

کلا تمام صحبتات ،کارهای که انجام میدی جالب و شیرین .

هفته پیش مامان کمر و پاش درد می کرد رفتیم دکتر آقای دکتر گفت که نباید سنگین بلند کنی و یکسری توصیه های دیگه + یه عالم عکس و ام آر ای . از آنجای که شما هم همراهمون بودی و به توصیه های آقای دکتر گوش می کردی همون موقع گفتی ( نه مامان من بغل بِکُون ) و شما هم اصلا توجه ای به این حرفا نداری .

بعضی وقتا هم میگی (مامان من یه زره بغل کن ، آقای دُتُر گفت من بغل بکوُن من کوچولو ).

خیلی شیطون شدی با کلی حرفای جالب که یاد گرفتی و من هم نمیدونم از کدوم کارت و از کدوم حرفات رو بنویسم .ولی سعی می کنم که هر وقت وقتی کردم و شما اجازه دادی بیام همه شیرین کاریاتو بنویسم تا خاطراتت کامل باشه .

این مطلب رو پنجشنبه 9 آذر نوشته بودم که وقت نشد آپ کنم الان که ساعت 4:30 صیح روز سه شنبه است دارم آپ می کنم .می خواستم یکسری از عکسای جدیدتم بزارم ولی چون عکساتو اماده نکردم و  فعلا هم خوابم گرفته بعدا میام برات میزارم فعلا خداحافظ .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)