فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

از شیر گرفتن فرهام جون

1391/7/3 15:33
261 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از تولدت تصمیم گرفتم که دیگه از شیر بگیرمت آخه داشتی خیلی وابسته میشدی ،دیگه می ترسیدم که نتونم جدات کنم .دوبار اقدام کردم ولی عملی نشد بخاطر اینکه ماشالله روزیت زیاد بود منم خیلی اذیت میشدم با خیلی ها مشورت کردم ،تو اینترنت جستجو کردم خلاصه بعد از چند روز تحقیق کردن تصمیم گرفتم که از طریق جایزه و عادت دادن به شیر موقع خواب ،و با خواندن کتاب داستان و قصه گفتن با این موضوع روبرو بشم ،اولین روز برات یه هدیه خریدم و گفتیم که (مَه) برات خریده و این موضوع برات جالب شد و بعد از این هر دفعه که میگفتی مامان (مَه) منم میگفتم (مَه) رفته تا برات جایزه بگیره آخه تو دیگه بزرگ شدی و به هر طریقی سرتو گرم میکردم تا درخواست نکنی و من و بابا هم هر دفعه یه جایزه می خریدیم و جایزه تو خانه کادو میکردم و برات کنار میزاشتم آخه از کادو باز کردن خیلی خوشت میاد و برات جالبِ ،تا موقع ضروری بهت بدم .ولی بعضی از شبها خیلی عصبانی میشودی و حسابی گریه میکردی و منم دلم برات می سوخت و می خواستم تو کارم تجدید نظر کنم ولی باز به خودم میگفتم نه ،با شیر خوردن و بعضی وقتا هم با آب خوردن خودتم کنار آمدی و یواش یواش عادت کردی ،و بعد از دو هفته یعنی از تاریخ ١٨ شهریور که به طور جدی شروع کردم تا آخر شهریور دیگه کاملا پسرم دیگه مرد شد و دیگه (مَه ) نخورد . 

ولی یه عادت خوب پیدا کردی که حتما قبل از خواب باید شیر بخوری و بعد حتما حتما باید برات ( کبات ) که همان کتاب به زبان خودتِ باید بخونم تا بخوابی .اما بعضی وقتا یه حس دل تنگی هم برای خودم و هم برای تو به وجود آمده ولی سعی می کنیم که این حس قشنگ همیشه در درونمون نگه داریم .آخه بعضی وقتا میای تو بغلم و میگی مامان من نی نی شدم میخوام رو دستت بخوابم و منم بغلت میکنم و محکم فشارت میدم و میبوسمت و برات لالای میخونم و بعد بابا میبینه و حسودیش میشه و میگه کاشکی فرهام همینطور تو بغل منم میخوابید ،آخه تو بغل هیچ کس اینطور که تو بغل مامان میخوابی ،نمیخوابی .

پسر گلم ،فرهام عزیزم بدون که هر چقدر هم بزرگ بشی ،مرد بشی تو باز برای من همان فرهام کوچولوی ،همان نی نی هستی که همیشه تو بغلم خودتو می چسبوندی و از وجودت که خدای خوب و مهربان تو رو به من داد و منو کردی مادر لذت می برم .

بدون که خیلییییییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم . قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فاطمه مامان الينا
2 مهر 91 14:02
سلام عزيزم اتفاقي وبلاگت را باز كردم و ديدم كه موضوع آخر هر دو مون مشتركه اما با اين تفاوت كه تو را حت شدي از شير گرفتن فرهام جون اما من تازه از ديروز شروع كردم الان هم خيلي افسرده ام و درد دارم .خدا رحم كنه كه زود شيرم برگرده و مشكلي پيش نياد
تولد گل پسرت هم مبارك


سلام و ممنون که به ما سر زدید امیدوارم که شما هم این مرحله را با موفقیت به پایان برسانید .