بازی در پارک
روز شنبه قرار بود ناهار بریم بیرون بعد از اینکه بابا از سر کار آمد سه نفری رفتیم ناهار بعدش رفتیم پارک از اونجای که شما هر وقت وسایل بازی تو پارک می بینی با دستت اشاره میکنی و میگی اه اه ،ما هم مجبور شدیم از ماشین پیاده شدیم و با اینکه هوا هم سرد بود شما رفتی به سمت وسایل بازی تو پارک و اول از همه به سراغ تاب رفتی و گفتی ( داب ) حسابی ذوق می کردی و بابا هم ازت عکس می گرفت و تو هم هی تو پارک میدوییدی آخه از فضای باز خیلی خوشت میاد و ما هم سعی می کردیم یجوری سرتو گرم کنیم و زود بریم آخه هوا خیلی سرد بود ولی تو هی راهتو عوض می کردی و اصلا به سمت ماشین نمی رفتی .امان از دست تو پسر شیطون .
بلاخره به هر نحوی که بود سرتو گرم کردیم و رفتیم تو ماشین و بعد شما شروع کردی به گریه کردن
اما عیبی نداره پسرم بزرگ میشی یادت میره ، عسلم .
تازه یه شاهکار دیگه وقتی بابا از پشت فرمان پیاده میشه سریع می خوای بری سر جای بابا بشینی و بعد با دستت فرمان میجرخونی و میگی هوووم .اینم عکست .