فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

دومین سرماخوردگی91

1391/12/12 6:09
405 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم .

میدونم خیلی دیر آمدیم ولی آمدیم ،میدونم مطالبم را دیر آپ کردم ،آخه این جند وقت خیلی کارا داشتیم و داریم و الانم داربم انجام میدیم ،که یکی یکی به همشون میرسیم .

باز فرهام جونم سرما خورده ،از اون سرما خوردگیای خیلی بد که بخاطرش سه روز تب کرد .روز سه شنبه  یازده بهمن ماه فرهام جون شبش تب کرد و حالش اصلا خوب نبود فرداش رفتیم دکتر ،در اولین برخورد فرهام چونم سلام داد آقای دکتر اسمشو پرسید و مثل همیشه گفت آقا فرهام ، بعد آقای دکتر معاینش کرد بعد از معاینه از آقای دکتر تشکر کرد و گفت مسی ،آقای دکتر خیلی خوشش آمد و بلند بلند خندید و گفت خیلی باهالی آقا فرهام ،بعد به آقای دکتر قول داد که تمام داروهاشو مصرف کنه . 

بعد از مصرف (آزیروسین ، ابیوپروفن ، سرما خوردگی و قرص بتامتازون ) سه روز بعد که داروهارو فرهام جونم مصرف کرد حالش بهتر شد و دیگه خدارو شکر تبش کاملا قطع شد ولی بعد از چند روز دو مرتبه شب چهارشنبه ١٨ بهمن باز تب کرد بچم آنقدر حالش بد بود که سرشو می گرفت و میگفت آی مامان سلم دَلد میکنه آنوقت بود که انگار دنیا تو سرم خراب میشد.ولی فرداش مجبور شدیم و رفتیم پیش دکتر منتخصص خودش که همیشه از بچگی می رفتیم اونجا .فرهام جون حالش اصلا خوب نبود آنقدر تب داشت که لوپاش از شدت تب قرمز شده بود وقتی رسیدیم داخل مطب فرهام جون یمقداری ترسیده بود آخه آنقدر بچه ها اونجا گریه می کردنو سر و صدا زیاد بود ،ولی مامان به فرهام جون گفت که اونا بچه های کوچولو هستن و نمی دونن که دکتر ترس نداره وقتی آقای دکتر معاینشون می کنه گریه می کنن .از اونجای که پسرم خیلی آقاس و حرف مامانشو خوب گوش کرد و دیگه ترس به دلش راه نداد .نوبت ما شد وقتی وارد شدیم بعد از سلام دادن مثل همیشه اول آقای دکتر یه شکلات داد بعد فرهام جونم گفت من گریه نمی کنم چون بزرگ شدم و حرف آقای دکترو گوش می کنم . بعد از معاینه آقای دکتر گفت که بازم گلوی فرهام جونم چرک کرده و این بار آقای دکتر داروهاشو عوض کرد (کلاریترومایسین ،دکسترومتورفان ،پدی کلد ،ایبوپروفن ) و بازهم پسرم قول داد که تمام داروهاشو بخوره تا خوب بشه .موقع برگشتن به خانه بخاطر اینکه فرهام جون خیلی خوب همکاری کرد گفتیم که براش یه جایزه بخریم و خودش پیشنهاد کرد که خمیر بازی بگیریم از اونجای که تمام رنگای خمیر بازی قبلیش رو باهم مخلوط کرده و همشون تبدیل به یک رنگ شدن ما هم قبول کردیم و اینبار یه خمیر بازی بزرگ براش خریدیم .پسرم خیلی آقاس ،آخه با این مریضی که فرهام جونم گرفته بود خیلی خوب مقاومت کرد چون این بیماری خیلی سختی بود و اکثر بچه ها گرفته بودن و اکثرا تو بیمارستان برای چند روز بستری می شدن اما خدارو شکر فرهام جون با مصرف داروهاش بعد از چند روز حالش کاملا خوب شد .امیدوارم که دیگه مریض نشی و همیشه سلامت باشی .تو این مدتی که مریض بودی خیلی وزن کم کردی آخه اصلا غذا نمی خوردی و فقط دوست داشتی بخوابی .از اونجای که شما هم یه پسر شیطونی هستی مامان وقتی میدید که شما اصلا شلوغ نمی کنی و مثل یه مرغ پر کنده همش یه گوشه می شینی و اصلا کاری انجام نمیدی و دیگه زیاد حرف نمی زنی خیلی خیلی ناراحت می شدم و دوست داشتم هر چه زودتر خوب بشی آخه اصلا ساکتی بهت نمی یاد قربونت برم .امیدوارم که همیشه سالم و سلامت باشی عزیزتر از جونم .

اما بعد از اینکه چند روز داروهاتو مصرف کردی و خدارو هزاران هزار مرتبه شکر حال و احوالت بهتر شد و برگشتی به حالت قبلت یعنی شلوغ کردن و زیاد حرف زدن و خرابکاری خیلی خوشحال شدم ،بخاطر مریضیت تو این مدت بابا هم نمی تونست اصلا کاراشو انجام بده آخه تمام ورقه های امتحانی دانشجوها رو دستش مونده بود و زمان زیادی هم برای تصیح کردن نداشت آخه خیلی دیر کرده بود بخاطر همین شما هم دست بکار شدی و بخاطر جبران عقب ماندگی کارا به بابا کمک کردی و شروع کردی به تصیح کردن ورقه ها، خوشبحال اون دانشجوهای که فرهام جونم ورقه هاشونو صحیح می کنه آخه ازت می پرسم نمره چند میدی ؟ میگی هزار و پنج .  

گلم خیلی خیلی دوست دارم و از خدای خوب و مهربانم میخوام که همیشه سالم و سلامت باشی .

دوستت دارم  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)