فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

دندان درد

1391/12/12 9:01
526 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه ٧ اسفند دندونت درد گرفت و دوتا از دندونای کناریت سیاه شده، آخه از بس شکلات میخوری و دست هیچ کسم رد نمی کنی .فرداش سه شنبه ظهر رفتیم دندانپزشکی وقتی داخل مطب شدیم با تعجب نگاه میکردی و میپرسیدی اینجا کجاست ؟ما هم توضیح دادیم که چون شما دندونت درد می کنه و باکتریا آمدن سراغ دندونات باید آقای دکتر دندوناتو ببینه و باکتریاشو در بیاره تا دندون درد نگیری .

دندانپزشکی خیلی تمیزی بود تمام وسایل داخل مطب کارتونی بودن اول همه جارو با دقت نگاه کردی بعد رفتی رو صندلی که شکل دایناسور بود نشستی بعد آقای دکتر آمد سلام داد جواب ندادی اما سرتو تکون دادی بعد آقای دکتر برات کارتون گذاشت گفت حالا دهنتو باز کن ببینم اما دهنتو باز نکردی بهت یه آینه مخصوص دندانپزشکی بعنوان جایزه داد آینه هرو گرفتی اما بازم دهنتو باز نکردی هر کاری انجام دادیم همکاری نکردی و بعد دستتم گذاشتی جلوی دهنت و اجازه نمی دادی کسی دهنتو باز کنه بهر حال آقای دکتر موفق نشد دندوناتو ببینه و برای پنج شنبه ١٠ اسفند وقت داد تا دندونتو پر کنه .رفتیم تشکیل پرونده بدیم که آقا فرهام دهنش باز شد و گفتی مامان بلیم پیش آقای دکتُل دهنمو باز می کنم من پسر خوبیم ،بابا تشکیل پرونده داد و ما هم دوتای برای بار دوم رفتیم پیش آقای دکتر اینبار آقای دکتر هر چی گفت خوب حرف گوش دادی و دندوناتو دید و گفت احتیاج به عصب کشی داره و بعد باید پر کنیم با این حرف اینبار مامان خیلی ترسید ناراحت شدم و فکر منو برداشت که چطوری میشه ؟فرهام جون همکاری میکنه ؟به بابا گفتم باید عصب کشی کنه بابا هم جا خورد .فکر هر دوتامون مشغول شد اما فرهام جونم براش اصلا مهم نبود چون از هیچ چیز خبر نداشت از مطب آمدیم بیرون و فرهام جون پیشنهاد داد بلیم ساندویچ با نوشابه بخولیم ما هم قبول کردیم و با این حرف ، گل پسر مارو یکم تکون داد غذامونو بیرون خوردیم برگشتیم خانه تا روز پنج شنبه آنقدر تحقیق و پرسو جو کردیم از هر منبع و هر کسی که فکرشو بکنید آخه خودمون هم دودل بودیم که اینکارو انجام بدیم یا نه، نگران بودیم که از لحاظ روحی بهش لتمه نخوره آخه فرهام جونم بچه خیلی حساسیه و خیلی مهربان بلاخره بعد از کلی تحقیق و پرسو جو و سرچ کردن تو اینترنت و نظرات مختلف تصمیم گرفتیم که روز پنج شنبه ده اسفند مصادف با سیومین ماهگردت ساعت چهار بعداظهر وقت دندانپزشکی رسید و رفتیم ،البته تو این دو روز کلی از دندانپزشکی و کارشو و باکتریای دندانو و... برای فرهام جونم توضیح دادیم تا آمادگی داشته باشه و با کمال میل پسر طلا قبول کرد حتی گفتم ممکن یه مقداری هم درد داشته باشه ولی می گفت من بزرگ شدم گلیه نمی کنم نی نی کوچولوها گلیه می کنن ،و بلاخره ساعت یک ربع به چهار رسیدیم مطب دکتر ،بیست دقیقه ای معطل شدیم مامان و بابا هم نگران مامان هم همش صلوات میفرستاد و آیة الکرسی میخوند تا آرام بشه یدفه فرهام جون از صندلیش بلند شد و گفت پاشو بلیم پیش آقای دکتُل یه مقداری تو سالن انتظار راه رفتیم که یدفه صدا کردن فرهام زارع رسولی بلند شدیم و رفتیم داخل یونیت ،اون روز خیلی از بجه ها آمده بودن تا دندوناشونو درست کنن باز فرهام مثل اینکه اولین بارش بود که آمده دندانپزشکی هاج و واج نگاه می کرد آقای دکتر آمد سلام داد فرهام جونم سلام داد و به آقای دکتر گفت دندونم دلد می کنه باکتلی داله آقای دکتر گفت که بیا بشین رو صندلی تا باکتریاشو بکشم فرهام جونم دودل بود یه مقداری رفت جلو و باز برگشت عقب ولی انگاری فهمیده چه خبره  بازم هر کاری کردیم رازی نشد بشینه آقای دکتر هم گفت بزارید برای دفعه بعد اگر خدای نکرده دندون درد شدید داشت آنوقت مجبوریم دلمونو سنگ کنیم تا بتونیم کارمونو انجام بدیم، ولی باید بعد از هر وعده غذایی حتما مسواک بزنه و شیرینی و شکلات هم کم بخوره ،دیگه دیدیم چاره ای نیست وقت آقای دکترو هم گرفتیم اینبار مامان مجبور شد که بشینه و دندونشو درست کنه مامانم از دندونپزشکی همیشه فرار می کنه  قرار بود که بعد از عید برم ولی اینبار قافلگیر شدم .فرهام دید که مامان داره دندونشو درست می کنه اینبار گفت منم دندونم دلد می کنه مامان بیا ،تو نَلُو صحنه جالبی بود فداکاری فرزند برای مادرش و بلاخره این همه ترس و نگرانی برای آقا فرهام همش هیچ نگو قرار که مامان میخواد دندونشو درست کنه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)